زبانحال اهل بیت در ورود به کربلا
گـلـهـای اهل بیت به گـلـزار می رسـند مـوعـودیـان به موعد دیـدار می رسند اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود دلــدادگــان وصل به دلــدار می رسند این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند آخر همه به کـوچه و بـازار می رسند این کاروان به قـافـلـه سـالاریِ حسین دارنــد با امـیـر و عـلـمـدار می رسنـد گاهی دم از شریعه و گـودال می زنند گاهی به تلّ خـاکی و هموار می رسند ناگــاه با بـرادر خود گـفت خـواهری: این نخـل ها به دیـدۀ من تـار می رسند این باغ هـای کـوفه چـرا نـیـزه داده اند این میوه ها چه زود سـرِ بار می رسند یک دختـر جـلیـلـه به بابا خطاب کرد: این نامه ها که از در و دیوار می رسند آن هیجــده هــزار نفـر که نــوشته اند: آقا بیــا، کجـا به تو ای یـار می رسند یک مادری به نغمه لالایی اش سـرود حتـمـاً به داد کـودک گهـوار می رسند ناگه سه ساله بر سرِ دوش عمو گریست این خارها به پای من انگار می رسند حالا حسین یک یکـشان را جواب داد: اینجا به هم حقایق و اسـرار می رسند اینجا زمین قـاضریه، دشت کـربلاست جایی که تیـرهای هـدف دار می رسند اینجـا به غـیر نـیـزه تعـارف نمی کنند از شام و کـوفه لشگر جرار می رسند سر نیـزه ها به پیکر من بوسه می زنند شمشیــرهای تـشـنـه و قـدار می رسند ذبـح عـظیـم پیش تماشـای زینب است شمر و سنان به قهقهه این بار می رسند حلــق عـلـی و قلب من و سیـنـۀ یـتـیم این نقطه ها به حرمله انگار می رسند اینجــا تــرحــمی به یـتـیـمان نمی شود زیــور فــروش های تـبه کار می رسند سرهایتــان به سنگ، هـمه آشنــا شـود بس هدیه ها که از در و دیوار می رسند |